ویژگی‌های بالینی و ثبات تشخیصی اختلال دوقطبی در کودکان و نوجوانان

این پژوهش با هدف بررسی ویژگی‌های بالینی و ثبات تشخیصی اختلال دوقطبی درکودکان و نوجوانان انجام شده است. روش: این بررسی گذشته‌نگر بر روی 257 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی که به‌صورت پی‌درپی در سال‌های 87-1383در بخش کودک و نوجوان بیمارستان روزبه شهر تهران بستری شده بودند انجام شد. داده‌های مربوط به‌ویژگی‌های جمعیت‌شناختی، تشخیص، درمان، اختلال‌های همراه و نیمرخ علایم خلقی و پسیکوتیک از پرونده بستری و پرسش‌نامه مشخصات بیمار که در زمان بستری پر شده بود، گردآوری شد. در بررسی دوباره، ارزیابی تشخیصی به‌کمک مصاحبه تشخیصی نیمه‌ساختاریافته اختلالات خلقی و اسکیزوفرنیا برای کودکان، تشخیص فعلی و طول عمر برای افراد زیر 18 سال و مصاحبه نیمه‌ساختاریافته اختلال‌های خلقی و اسکیزوفرنیا در افراد بزرگتر از 18 سال انجام شد. شدت علائم در دوره حاد اختلال خلقی با بهره‌گیری از مقیاس رتبه بندی مانیای یانگ برای مانیا، پرسش‌نامه افسردگی بک (برای افراد بالای 16 سال) و پرسش‌نامه افسردگی کودکان (برای افراد زیر 16 سال) سنجیده شد. عملکرد کنونی نیز به‌کمک پرسش‌نامه ارزیابی کلی عملکرد (بالای 18 سال) و پرسش‌نامه ارزیابی کلی عملکرد کودکان (زیر 18 سال) ارزیابی گردید. یافته‌ها: شایع‌ترین علامت یعنی تحریک‌پذیری (98% ) در بیشتر موارد با خلق بالا همراه بود. 2/73% بیماران دست‌کم یک اختلال همراه داشتند و شایع‌ترین اختلال همبود، کمبود توجه همراه با بیش‌فعالی (2/44%) بود. ثبات تشخیصی اختلال دوقطبی در دوره‌های ارزیابی یک، دو، سه، چهار و پنج ساله بالاتر از 80% بود. نتیجه‌گیری: یافته‌های این پژوهش از بالابودن ثبات تشخیصی اختلال دوقطبی در کودکان و نوجوانان حمایت‌ می‌کند

آسیب‌شناسی روانی محور یک درچهار ماهۀ اول پس از آسیب مغزی تروماتیک

پژوهش حاضر با هدف ارزیابی ابعاد آسیب‌شناسی روانی محور یک چهارمین دست‌نامه تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV)‏ درچهار‌ماهه نخست پس از آسیب مغزی تروماتیک (‏TBI‏) و حالت‌های روانی پس از رخداد TBI بود. روش: در چارچوب یک بررسی توصیفی- طولی، 238 بیمار دچار TBI‏ (43 زن و 195 مرد) به‌شیوه پیاپی نمونه‌گیری و معاینه شدند. پس از گذشت چهار ماه، 155 نفر (1/65%) از بیماران برای تعیین ماهیت اختلال روانی ناشی از TBI به کمک مصاحبه ساختاریافته بالینی بر پایه معیارهای تشخیصی DSM-IV، به یک روانپزشک مراجعه نمودند. یافته‌ها: نتایج نشان دادند که پس از آسیب‌دیدگی، 117 نفر (5/75%) دارای تشخیص اختلال های روانی ثانوی به TBI هستند. از این افراد، 88 بیمار (2/75%) همبودی اختلال‌های روانی نشان دادند. با این وجود، شایع‌ترین اختلال‌های روانی ناشی از ‏TBI‏ به‌ترتیب تغییر شخصیت (6/58%)، اختلال خلقی (3/32%)، اختلال ‏اضطرابی (20%)، اختلال خواب (3/19%)، یادزدودگی مزمن (9/12%) و اختلال‌های جسمانی‌شده (3/1%) بودند. اختلال‌های ‏دلیریوم، خوردن و روانپریشی ناشی از ‏TBI‏ نیز هر یک به میزان 64/0% تشخیص داده شدند.‏ نتیجه‌گیری: فراوانی بالای اختلال‌های روانی در مرحله حاد پس‌از TBI به‌همراه بسیاری از موارد جدید تغییر شخصیت و اختلال‌های خلقی و اضطرابی، چشمگیر است و بیماران دچار TBI دست‌کم در مقطع زمانی چهارماهه پس از آسیب، باید مورد پایش و ارزیابی قرار گیرند تا خطر بروز اختلال‌های روانی کاهش یابد.

فراتحلیل اثربخشی مداخلات شناختی- رفتاری در کاهش اضطراب امتحان در ایران

هدف فراتحلیل حاضر بررسی میزان اثربخشی مداخلات شناختی- رفتاری بر کاهش اضطراب امتحان در ایران بود. روش: 23 پژوهش مورد قبول از نظر روش­شناختی، فراتحلیل شدند. گردآوری داده­ها با کاربرد سیاهه تحلیل محتوا انجام شد. اندازه اثر هر پژوهش به­صورت دستی محاسبه شد. یافته‌ها: اندازه اثر مداخلات شناختی- رفتاری برای نشانه‌های اضطراب امتحان، 66/2 (001/0≥p) و هماهنگ با جدول کوهن، بالا بود. نتیجه­گیری: مداخلات شناختی- رفتاری، درمانی مناسب برای اضطراب امتحان است.

خاطره‌ای از کربنات لیتیوم

در سال1356 که بنده به‌عنوان دستیار روانپزشکی در دانشگاه اصفهان شروع به‌کار کردم استفاده از لیتیوم بین روانپزشکان اصفهان که تعدادشان از انگشتان یک دست کمتر بود معمول نبود. آن روزها برای درمان فاز مانیا از هالوپریدول1 (سرنیس2)، کلرپرومازین3 (لارگاکتیل4)، پرفنازین5 (تریلافون6، فنتازین7) و الکتروشوک8 (ECT) استفاده می‌شد. تجویز والپروات سدیم9 و کاربامازپین10 هم معمول نبود. کتاب درسی ما آن روزها فریدمن-کاپلان11چاپ 1975 و سیناپس همان سال بود.کاپلان دومین چاپ خود را داشت. در سال1356 با تأسیس گروه روانپزشکی دانشگاه اصفهان که توسط اساتید متخصص از آمریکا اداره می‌شد، کربنات لیتیوم به‌عنوان داروی اصلی اختلالات خلقی که آن روزها اختلالات عاطفی12 گفته می‌شد، وارد کار بالینی در اصفهان شد. معدود روانپزشکان شهر به دلایل مختلف مثل عدم آشنایی با لیتیوم یا احتمالاً نگرانی از عوارض خطرناک مسمومیت با آن، از لیتیوم استفاده نمی‌کردند و کاربرد آن تقریباً به‌طور اختصاصی در دست تیم دانشگاه بود. پس از انقلاب اسلامی، استادان ما به‌تدریج به کشورهای خارجی مهاجرت کردند و گروه نوپای روانپزشکی اصفهان توسط آقای دکتر غلامحسین مبارکی و اینجانب در سخت‌ترین شرایط کاری (جنگ، نبود نیروی انسانی، نبود امکانات) و تهدید به انحلال گروه روانپزشکی توسط رئیس وقت دانشگاه اداره می‌شد. یکی از ده‌ها مشکلی که با آن روبه‌رو شدیم مسأله لیتیوم بود. داستان از این قرار بودکه به‌دلیل جنگ و تحریم و آغاز طرح ژنریک، واردات دارویی کشور به شدت کاهش یافت و ورود کربنات لیتیوم قطع شد. کربنات لیتیوم موجود در بازار ایران در آن روزها به‌نام پریادل13 بود که به شکل قرص‌های400 میلی‌گرمی از انگلستان وارد می‌شد. با نبود این دارو در بازار، درمان بیماران خلقی با اختلال جدی مواجه شد. آن روزها دکتر غلامحسین مبارکی مدیر گروه و بنده رئیس بخش روانپزشکی دانشگاه اصفهان، با خود اندیشیدیم که چگونه این معضل بزرگ را حل کنیم. پس از مدت‌ها مشورت با اساتید مختلف و اخذ نقطه‌نظرات، دست به‌کار شدیم. به دپارتمان شیمی دانشگاه اصفهان مراجعه کردیم که ببینیم از کجا می‌شود لیتیوم به‌دست آورد. ما را به کارخانه ذوب آهن معرفی کردند و شیمی‌دان‌های کارخانه به ما کربنات لیتیوم دادند. ما این ماده را به اساتید دانشکده داروسازی دانشگاه اصفهان تحویل دادیم و آنان کپسول‌های دست‌ساز کربنات لیتیوم300 میلی‌گرمی به ما پس دادند. با تهیه این کپسول‌ها خستگی ماه‌ها دوندگی و مذاکره برطرف شد و شیرینی این خاطره را هرگز فراموش نخواهم کرد. البته در عمل با یک مشکل جدی روبرو شدیم و آن این بود که چون کپسول‌ها با دست ونه با دستگاه پر می‌شد، بعضی بیشتر و بعضی کمتر از300 میلی‌گرم لیتیوم داشتند و این می‌توانست به عدم کنترل مناسب سطح خونی دارو بیانجامد و برای برخی بیماران کشنده باشد. با کنترل مکرر سطح خونی دارو و به‌کارگیری دوزاژ پایین‌تر این مسأله را نیز حل کردیم.

تأثیر راهبردهای شاکرانه بر عاطفه مثبت، شادکامی و خوش‌بینی

هدف پژوهش حاضر، پاسخ­گویی به این پرسش بود که آیا راهبردهای گوناگون شکرگزاری می­تواند عاطفه مثبت، شادکامی و خوش­بینی را در ایرانیانی که عاطفه مثبت پایینی دارند، فزونی بخشد؟ روش: در پژوهش شبه­تجربی حاضر، با کاربرد طرح پیش­آزمون- پس‌آزمون، ابتدا 636 آزمودنی از دانشگاه­های شاهد، ولی­عصر (عج) و علم و فرهنگ با روش نمونه­گیری خوشه­ای انتخاب و سپس از میان آنان بر پایه نمره برش عاطفه مثبت پایین، 96 آزمودنی برگزیده شد، که در نهایت بر پایه رضایت به شرکت در پژوهش، 62 آزمودنیِ باقی‌مانده به­طور تصادفی در هفت گروه (راهبردهای شاکرانه و خنثی مربوط به سه الگوی امونس، سلیگمن و کلامی- عملی و یک گروه کنترل) جایگزین شدند و دستورالعمل­های جداگانه­ را در پاکت­های مخصوص به خود دریافت کردند. داده­ها با مقیاس عواطف مثبت و منفی (PANAS)، پرسش­نامه شادکامی آکسفورد (OHQ) و آزمون جهت­گیری زندگی (LOT) گردآوری شد. پس از اُفت آزمودنی­ها، داده­های مربوط به 50 آزمودنی با روش­های آماری کروسکال­والیس و U من­ویتنی تحلیل شدند. یافته­ها: یافته­ها نشان­گر افزایش عاطفه مثبت در اثر راهبردهای شکرگزاری سلیگمن و کلامی- عملی (02/0=p) و افزایش شادکامی (04/0=p) در اثر هر سه راهبرد شاکرانه امونس، سلیگمن و کلامی- عملی بود. نتیجه‌گیری: یافته­های پژوهش حاضر بیان­گر تأثیر به­کارگیری راهبردهای شکرگزاری بر گسترش عاطفه مثبت و شادکامی است.

ویژگی‌های روان‌سنجی سیاهه خودمدیریتی درد (PSMC) در بیماران مبتلا به درد مزمن

بررسی ویژگی‌های روان­سنجی سیاهه خودمدیریتی درد (PSMC) در بیماران مبتلا به درد مزمن، هدف پژوهش حاضر بود. روش: با کاربرد نمونه­گیری در دسترس، 186 بیمار مبتلا به درد مزمن از دو شهر اردبیل (100 نفر) و تهران (86 نفر) مورد بررسی قرار گرفتند. 30 نفر دیگر نیز برای محاسبه پایایی بازآزمایی بررسی شدند. برای گردآوری داده­ها افزون بر سیاهه خودمدیریتی درد (PSMC)، پرسش‌نامه ناتوانی جسمی (PDQ)، نسخه 21گویه­ای مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس (DASS-21)، پرسش­نامه چندوجهی درد (MPI) و پرسش‌نامه موردیابی درد مزمن به­کار رفت. برای ارزیابی روایی، همبستگی PSMC با سایر ابزارها بررسی و پایایی نیز به روش‌های آلفای کرونباخ و آزمون- بازآزمون محاسبه شد. یافته‌ها: PSMC با مهم‌ترین سازه‌های هم‌ابتلای درد (افسردگی، اضطراب، استرس و ناتوانی جسمی) همبستگی بالا داشت و بنابراین از اعتبار سازه مناسبی برخوردار بود. پایایی PSMC نیز به دو روش آلفای کرونباخ و آزمون- بازآزمون مناسب بود. نتیجه­گیری: PSMC از ویژگی­های روان­سنجی مناسب برای کاربرد در جمعیت ایرانی برخوردار است.

کیفیت پژوهش‌های شیوع اختلال‌های روانپزشکی در ایران

هدف پژوهش حاضر، بررسی کیفیت پژوهش­های انجام شده در زمینه شیوع اختلال‌های روانپزشکی در ایران بود. روش: پژوهش‌های انجام­شده در زمینه شیوع کلی اختلال‌های روانپزشکی در جمعیت عمومی و جمعیت دانش‌آموزی بالای 15 سال ایران بر پایه جست‌وجو در بانک‌های اطلاعاتی PubMed،ISI WOS ، PsycINFO، CINAHL، Irandoc، EMBASE، IranPsych، IranMedex و SID و منابع غیرالکترونیکی مانند کتابچه‌های چکیده مقاله‌ها مورد بررسی قرار گرفت. شاخص‌های کیفیت پژوهش­ها در این مطالعه عبارت بودند از: توضیح دقیق پرسش‌های پژوهش، نمونه­گیری تصادفی، معرف­بودن نمونه پژوهش برای جامعه هدف، کاربرد روش­ اندازه­گیری یکسان برای کل نمونه، کاربرد ابزارهای روا و پایا و تحلیل مناسب داده­ها. یافته‌ها: از میان پژوهش‌های مربوط به شیوع کلی اختلال‌های روانپزشکی در کشور، تنها مواردی که نمونه­گیری تصادفی داشتند (43 مورد)، در پژوهش حاضر بررسی شدند. از این تعداد، تنها در نزدیک 40 درصد پژوهش‌ها، ویژگی‌های نمونه مورد بررسی معرف ویژگی‌های جامعه هدف بود و در بیش از 25 درصد موارد، روایی و پایایی نسخه فارسی ابزارها بررسی یا گزارش نشده بود. درکل، نزدیک به یک­سوم پژوهش‌ها از کیفیت مناسب (نمونه­گیری تصادفی، کاربرد ابزارهای روا و پایا و نمونه معرف جامعه هدف) برخوردار بودند. نتیجه‌گیری: این پژوهش که بخشی از یک مرور نظام‌مند بود، هرچند تنها روی گروهی از پژوهش‌های شیوع اختلال‌های روانپزشکی در کشور انجام شد، نشان­گر رعایت­نشدن شاخص‌های مهم کیفی در بخش قابل­توجهی از پژوهش‌ها بود. پیشنهاد می­شود در برنامه‌ریزی­های پژوهشی به­جای تأکید صرف بر افزایش کمی پژوهش­ها، سیاست­های مشخصی برای ارتقای کیفیت آنها در نظر گرفته شود.

عوامل پیش‌بینی‌کننده پیامد کوتاه‌مدت اختلال دوقطبی نوع یک در کودکان و نوجوانان

هدف پژوهش حاضر شناسایی عوامل جمعیت­شناختی و بالینی پیش­بینی­کننده پیامد کلی اختلال دوقطبی نوع یک در کودکان و نوجوانان در پی‌گیری‌های سه و شش‌ماهه بود. روش: طرح پژوهش از نوع طولی و آینده­نگر بود. 80 کودک و نوجوان بستری در بیمارستان روزبه با تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک، به­صورت در دسترس وارد پژوهش شدند. ابزارهای پژوهش هنگام بستری و زمان ترخیص و دو دوره پی­گیری سه و شش­ماهه در مورد آزمودنی­ها تکمیل شدند؛ پرسش‌نامه داده­های جمعیت‌شناختی، برنامه کودکان برای اختلال­های عاطفی و اسکیزوفرنیا، تشخیص کنونی و طول­عمر (K-SADS-PL)، مقیاس نمره‌گذاری شیدایی یانگ (YMRS)، پرسش‌نامه افسردگی کودکان (CDI)، پرسش‌نامه افسردگی بک (BDI) و برداشت کلی بالینی (CGI). ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیری برای تحلیل داده‌‌ها به­کار رفت. یافته‌ها: شدت نشانه‌های شیدایی در پی‌گیری شش‌ماهه با پسربودن (01/0=p) و شدت شیدایی در بدو بستری (04/0=p) همبستگی مثبت داشت. میزان بازگشت در پی‌گیری شش‌ماهه با وجود روان­پریشی در بدو بستری همبستگی مثبت (05/0>p) داشت. شدت کلی اختلال در ماه ششم با مدت زمانی که از شروع نخسیتن نشانه‌ها تا دریافت درمان روانپزشکی می‌گذشت ارتباط مثبت داشت (03/0=p). نتیجه‌گیری: برخی ویژگی‌های جمعیت­شناختی و بالینی در پیش‌بینی سیر بیماری و پاسخ به درمان نقش دارند.

اثربخشی الگویی از درمان جامع در مقایسه با درمان‌های رایج در پی‌گیری دوساله کودکان و نوجوانان مبتلا به روان‌پریشی بار نخست

هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی الگویی از درمان جامع در مقایسه با درمان‌های رایج برای کودکان و نوجوانان مبتلا به نخستین رویداد روان‌پریشی (FEP) در یک پی‌گیری دوساله بود. روش: در یک کارآزمایی بالینی 40 بیمار بستری در بخش کودک و نوجوان بیمارستان روزبه که بر مبنای معیارهای تشخیصی DSM-IV، به FEP مبتلا بودند، به‌صورت تصادفی در دو گروه درمان رایج و درمان جامع قرار گرفتند. ارزیابی­ها در زمان بستری، ترخیص و در فواصل 6، 12، 18 و 24 ماه انجام شد. برای گردآوری داده­ها برنامه کودکان برای اختلال­های عاطفی و اسکیزوفرنیا، تشخیص کنونی و طول­عمر (K-SADS-PL)، مقیاس نشانگان مثبت و منفی ((PANSS، مقیاس نمره‌گذاری شیدایی یانگ (Y-MRS)، پرسش­نامه افسردگی کودکان (CDI)، مقیاس نمره­گذاری افسردگی همیلتون (HDRS)، مقیاس ارزیابی کلی کارکرد (GAF) و مقیاس ارزیابی کلی کودکان (CGAS) به­کار رفت. تجزیه و تحلیل داده­ها به روش 2c و t مستقل برای متغیرهای کیفی و رگرسیون با اثر تصادفی برای متغیرهای کمی انجام شد. یافته­ها: شمار بازگشت­ها و مدت تداوم آنها در بیماران گروه جامع کمتر از گروه رایج بود. در هر دو گروه بهبودی قابل­توجهی به­دست آمد و مقایسه دو گروه در دوره­های پی­گیری گوناگون تفاوت معنی‌دار نشان نداد. نتیجه‌گیری: درمان جامع می‌تواند میزان بازگشت را در کودکان و نوجوانان مبتلا به FEP کاهش دهد.

نیازسنجی آموزشی از دستیاران روانپزشکی دانشگاه علوم‌پزشکی اصفهان درباره خودکشی: یک پژوهش کیفی

پژوهش حاضر با هدف تعیین نیازها و الویت­های مربوط به موضوع خودکشی، به نیازسنجی آموزشی از دستیاران روانپزشکی دانشگاه علوم­پزشکی اصفهان پرداخت. روش: در پژوهش کیفی و پدیدارشناختی حاضر، با روش نمونه­گیری مبتنی بر هدف، 16 نفر از دستیاران روانپزشکی دانشگاه علوم­پزشکی اصفهان مورد بررسی قرار گرفتند. داده­ها با مصاحبه بدون­ساختار و بحث گروهی گردآوری و به روش هفت­مرحله­ای کلایزی تجزیه و تحلیل شد. یافته‌ها: یافته‌های به­دست­آمده از مصاحبه در 1015 کد و در نهایت در سه دسته اصلی با عنوان‌های «نیاز در حیطه آموزش»، «نیاز در حیطه فرآیندها و امکانات» و «نیاز در حیطه منابع انسانی» قرار گرفتند. از مهم­ترین نیازهای آزمودنی­ها می­توان به نیاز به آموزش درباره شناخت علل خودکشی، مباحث روانشناختی مربوط به خودکشی و آموزش مهارت‌های عملی در برخورد با خودکشی اشاره کرد. نتیجه­گیری: برنامه آموزشی موجود، برآورنده نیازهای آموزشی دستیاران روانپزشکی در ارتباط با واقعیت‌های روزمره خودکشی نیست. بنابراین لزوم بازنگری برنامه آموزشی در این زمینه احساس می­شود.

نقش افسردگی، استرس ، شادکامی و حمایت اجتماعی در شناسایی افکار خودکشی دانشجویان

هدف پژوهش حاضر بررسی میزان پیش­­بینی­کنندگی سازه­های روان­شناختی استرس زندگی، افسردگی، شادکامی و حمایت اجتماعی درباره میزان افکار خودکشی دانشجویان بود. روش­: 1094 دانشجوی دختر و پسر ساکن در خوابگاه­های کوی دانشگاه تهران به مقیاس اندیشه­پردازی خودکشی (SIS)، پرسش‌نامه افسردگی دانشجویان (USDI)، پرسش‌نامه استرس زندگی دانشجویی (SLSI)، مقیاس شادکامی آکسفورد (OHS) و مقیاس حمایت اجتماعی (SS) پاسخ دادند. تجزیه و تحلیل داده­ها با روش همبستگی و رگرسیون انجام شد. یافته­ها: سازه‌های شادکامی، افسردگی، استرس و حمایت اجتماعی توانستند 76 درصد تغییرات افکار خودکشی دانشجویان را تبیین کنند. افسردگی بیشترین مقدار رابطه و قدرت پیش­بینی­کنندگی را در مورد افکار خودکشی داشت. نتیجه­گیری: سازه افسردگی می­تواند به مثابه یک متغیر پیش­بین کارآمد در شناسایی افکار خودکشی دانشجویان به­حساب آید.

افکار خودکشی و ضریب توارث‌پذیری آن در دوقلوهای همسان و ناهمسان

این پژوهش با هدف بررسی افکار خودکشی بر حسب جنس، سن، وضعیت تأهل و برآورد ضریب توارث‌پذیری در گروهی از دوقلوهای همسان و ناهمسان انجام شده است. روش: از میان دوقلوهای شرکت‌کننده در مراسم سالگرد لاله و لادن، 116دوقلو شامل 66 دوقلوی همسان و50 دوقلوی ناهمسان در گروه سنی 11 تا 35 سال به مقیاس افکار خودکشی پاسخ دادند. یافته‌ها: تحلیل واریانس نشان داد که 80 درصد از تغییرات افکار خودکشی در دوقلوها به‌واسطه تعامل متغیرهای جنس، سن و وضعیت تأهل قابل تبیین است. میزان افکار خودکشی در میان زنان به‌طور معنی‌داری بیشتر از مردان، در نوجوانان بیشتر از جوانان و در افراد مجرد بیشتر از افراد متأهل بود. میزان ضریب توارث‌پذیری افکار خودکشی در میان دوقلوهای نوجوان و جوان 49/0 بود. نتیجه­گیری: زنان، نوجوانان و افراد مجرد به‌ترتیب در مقایسه با مردان، جوانان و افراد متأهل بیشتر در معرض افکار خودکشی هستند. با توجه به توارث‌پذیری افکار خودکشی، رصد کردن بستگان افراد دارای افکار و اقدام به‌خودکشی، بخشی از سیاست­های سلامت روان است که باید در حوزه پیش‌گیری اولیه و ثانویه در نظر گرفته شود.

« بعدی  ۲۳۸  ۲۳۷  ۲۳۶  ۲۳۵  ۲۳۴  ۲۳۳  ۲۳۲  ۲۳۱  ۲۳۰  ۲۲۹  ۲۲۸  ۲۲۷  ۲۲۶  ۲۲۵  ۲۲۴  ۲۲۳  ۲۲۲  ۲۲۱  ۲۲۰  ۲۱۹  قبلی »