در سال1356 که بنده بهعنوان دستیار روانپزشکی در دانشگاه اصفهان شروع بهکار کردم استفاده از لیتیوم بین روانپزشکان اصفهان که تعدادشان از انگشتان یک دست کمتر بود معمول نبود. آن روزها برای درمان فاز مانیا از هالوپریدول1 (سرنیس2)، کلرپرومازین3 (لارگاکتیل4)، پرفنازین5 (تریلافون6، فنتازین7) و الکتروشوک8 (ECT) استفاده میشد.
تجویز والپروات سدیم9 و کاربامازپین10 هم معمول نبود. کتاب درسی ما آن روزها فریدمن-کاپلان11چاپ 1975 و سیناپس همان سال بود.کاپلان دومین چاپ خود را داشت.
در سال1356 با تأسیس گروه روانپزشکی دانشگاه اصفهان که توسط اساتید متخصص از آمریکا اداره میشد، کربنات لیتیوم بهعنوان داروی اصلی اختلالات خلقی که آن روزها اختلالات عاطفی12 گفته میشد، وارد کار بالینی در اصفهان شد.
معدود روانپزشکان شهر به دلایل مختلف مثل عدم آشنایی با لیتیوم یا احتمالاً نگرانی از عوارض خطرناک مسمومیت با آن، از لیتیوم استفاده نمیکردند و کاربرد آن تقریباً بهطور اختصاصی در دست تیم دانشگاه بود.
پس از انقلاب اسلامی، استادان ما بهتدریج به کشورهای خارجی مهاجرت کردند و گروه نوپای روانپزشکی اصفهان توسط آقای دکتر غلامحسین مبارکی و اینجانب در سختترین شرایط کاری (جنگ، نبود نیروی انسانی، نبود امکانات) و تهدید به انحلال گروه روانپزشکی توسط رئیس وقت دانشگاه اداره میشد.
یکی از دهها مشکلی که با آن روبهرو شدیم مسأله لیتیوم بود.
داستان از این قرار بودکه بهدلیل جنگ و تحریم و آغاز طرح ژنریک، واردات دارویی کشور به شدت کاهش یافت و ورود کربنات لیتیوم قطع شد. کربنات لیتیوم موجود در بازار ایران در آن روزها بهنام پریادل13 بود که به شکل قرصهای400 میلیگرمی از انگلستان وارد میشد. با نبود این دارو در بازار، درمان بیماران خلقی با اختلال جدی مواجه شد.
آن روزها دکتر غلامحسین مبارکی مدیر گروه و بنده رئیس بخش روانپزشکی دانشگاه اصفهان، با خود اندیشیدیم که چگونه این معضل بزرگ را حل کنیم. پس از مدتها مشورت با اساتید مختلف و اخذ نقطهنظرات، دست بهکار شدیم.
به دپارتمان شیمی دانشگاه اصفهان مراجعه کردیم که ببینیم از کجا میشود لیتیوم بهدست آورد. ما را به کارخانه ذوب آهن معرفی کردند و شیمیدانهای کارخانه به ما کربنات لیتیوم دادند. ما این ماده را به اساتید دانشکده داروسازی دانشگاه اصفهان تحویل دادیم و آنان کپسولهای دستساز کربنات لیتیوم300 میلیگرمی به ما پس دادند. با تهیه این کپسولها خستگی ماهها دوندگی و مذاکره برطرف شد و شیرینی این خاطره را هرگز فراموش نخواهم کرد.
البته در عمل با یک مشکل جدی روبرو شدیم و آن این بود که چون کپسولها با دست ونه با دستگاه پر میشد، بعضی بیشتر و بعضی کمتر از300 میلیگرم لیتیوم داشتند و این میتوانست به عدم کنترل مناسب سطح خونی دارو بیانجامد و برای برخی بیماران کشنده باشد. با کنترل مکرر سطح خونی دارو و بهکارگیری دوزاژ پایینتر این مسأله را نیز حل کردیم.