رابطه هوش هیجانی مادران با توانایی نظریة ذهن كودكان

هدف: ارتباط نزديك زوج مادر- كودك باعث شكلگيري بسياري از ويژگيهاي روان شناختي كودك ميشود. نظرية ذهن كودك يكي از مجموعه توانمنديهايي است كه از اين رابطه تأثير ميپذيرد و هوش هيجاني مادر يكي از عوامل مؤثر بر توانمنديهاي كودك است. هدف اصلي پژوهش حاضر، بررسي رابطة هوش هيجاني مادران با نظرية ذهن كودكان است. روش: در اين پژوهش كه 189 كودك ( 102 پسر، 87 دختر) چهار تا پنج سالة مهدكودكهاي شهر تهران همراه با مادرانشان در آن شركت كردند، براي و براي (EIS) سنجش هوش هيجاني مادران از فرم فارسي مقياس هوش هيجاني استفاده شد. (FBT) سنجش توانايي نظرية ذهن از سه نمونه از تكاليف رايج باور كاذب يافتهها: يافتههاي اين پژوهش نشان داد كه بين نمرة كلي هوش هيجاني مادران و مؤلفة بهرهوري هيجاني با نمرات كودكان در تكاليف باور كاذب رابطة معنادار وجود دارد. نتيجهگيري: اين نتايج بيانگر آن است كه والدين براي اينكه بتوانند مرجع و الگوي مناسبي براي كودكشان باشند، بايد در تنظيم هيجانهاي خود نوعي آگاهي هيجاني داشته باشند و واكنش و پاسخدهي هيجاني مناسبي ابراز كنند. همچنين آنها بايد هنگام گفت و گو با فرزندانشان دربارة هيجانها طوري عمل كنند كه آنها را در برابر ميزان بهرهمندي از آگاهي هيجاني و توان تنظيم آن و در نتيجه ديدگاهگيري و نظرية ذهن ايمن كند.

فانتوم لیمب (عضو خیالی) و همبستههای آن در گروهی از جانبازان مبتلا به قطع عضو

هدف: حس فانتوم و درد فانتوم از مشكلات شايع بيماران قطع عضوي است. تعداد قابل توجهي از جانبازان نيز از اين عارضه رنج مي برند. هدف اين مطالعه تعيين فراواني و همبستههاي درد وحس فانتوم و نيز برخي عوامل مرتبط با آن در جانبازان است . روش: پرونده هاي تمام جانبازان بيمارستان خاتم الأنبيا در نيمة دوم سال 1389 بررسي و فراواني درد و حس فانتوم و نيز رابطة آن با برخي عوامل نظير عضو قطع شده، سمت قطع شدگي، سابقة استفاده از پروتز و همچنين وجود افسردگي و اضطراب ارزيابي شد. 46,2 و ميانگين سني ± يافته ها: در اين مطالعه پروندة 96 بيمار با ميانگين سني 7,9 23,03±7,85 در زمان قطع عضو بررسي شد كه نتيجه حاكي از آن بود كه از اين تعداد 40 بيمار ( 41,7 درصد) درد فانتوم، 27 نفر ( 28,4 درصد) حس فانتوم و 39 بيمار ( 40,6 ، درصد) دردهاي استامپ را تجربه كردهاند. دردهاي فانتوم و حس فانتوم در موارد قطع عضو اندام فوقاني به طور معناداري بيشتر ديده شد. بين سطح عضو قطعشده و بروز درد و حس فانتوم ارتباط معناداري ديده نشد. بين سمت قطع شدگي و همچنين سطح اضطراب و افسردگي بيماران و بروز اين عوارض ارتباط آماري معناداري يافت نشد. استفاده از پروتز در بروز دردهاي فانتوم با كاهش آماري معنادار همراه بود. نتيجه گيري : فراواني درد فانتوم در جانبازان، با وجود گذشت سال ها از زمان قطع عضو، بسيار زياد است. استفاده از پروتز ممكن است با كاهش ميزان سازماندهي مجدد قشر حسي مغز در كاهش ميزان درد فانتوم مؤثر باشد. اگرچه سال ها پس از قطع عضو برخي عوارض آن از جمله درد و حس فانتوم و نيز درد استامپ باقي مي ماند، ولي به نظر نميرسد افسردگي در اين فرآيند نقش بارزي داشته باشد

بررسی تأثیر فشار زمان و ترتیب آزمون بر حافظة كلامی و عملی و یادآوری واژگان مرور شده با استفاده از دو روش نگهدارنده و بسط دهنده

مقدمه: يادآوري علاوه بر قدرت حافظه و روش يادگيري، حاصل شرايط يادگيري، شرايط آزمون و عملكرد متقابل اين دو است. اين پژوهش با دستكاري در شرايط آزمون به بررسي اثر فشار زمان در حين مرور و نيز اثر تغيير در ترتيب اجراي آزمون مي پردازد. روش: 166 دانش آموز با روش نمونه گيري چندمرحله اي به طور تصادفي انتخاب و در هشت آزمون يادآوري شركت داده شدند. براي ايجاد فشار زمان، به مرور هر واژه زمان محدودي اختصاص داده شد. همچنين براي بررسي اثر ترتيب آزمون، گروه اول ابتدا از مرور نگه دارنده و سپس از مرور بسط دهنده استفاده كرد و گروه دوم همين روش را با ترتيب معكوس انجام داد. آزمون حافظة عملي و كلامي نيز به همين نحو اجرا شد. يافته ها: نتايج نشان داد فشار زمان به طور معنادار موجب كاهش عملكرد مرور بسط دهنده (در مقايسه با مرور نگهدارنده) در يادآوري واژگان شده است. همچنين اجراي مرور نگه دارنده (به عنوان اولين آزمون) موجب افزايش معناداري در عملكرد اين مرور بر يادآوري شد اما برتري حافظة عملي بر كلامي در فشار زمان و ترتيب هاي متفاوت همچنان بارز بود . نتيجه گيري: اگرچه مرور بسط دهنده راهكار مؤثري در يادگيري است، اما از آنجاكه به منابع ذهني و زماني بيشتري نياز دارد، عملكرد آن در شرايط فشار زمان كاهش مييابد. از سوي ديگر ، اثر تازگي آزمون بر مرور نگهدارنده ،كه نياز به پردازش اطلاعات كمتري دارد، فزاينده است. رمزگرداني غني(در مقايسه با تكليف كلامي) از طريق ايجاد تجارب جسمي و حسي متفاوت باعث عملكرد بهتر تكليف عملي در يادآوري آزاد ميشود.

پرسشنامة تواناییهای شناختی: طراحی و بررسی خصوصیات روانسنجی

هدف: فعاليتهاي روزانه نيازمند تواناييهاي شناختي است و نقص اين توانايي ها با بررسي اين فعاليتها قابل شناسايي است. هدف اين مطالعه، طراحي يك آزمون پرسش نامهاي براي سنجش تواناييهاي شناختي و بررسي خصوصيات روان سنجي آن است. روش: در اين پژوهش كه به صورت سه مطالعة مقطعي مجزا اجرا شد، يكهزار و 95 نفر( 444 مرد و 651 زن) براي تكميل نسخة ابتدايي پرسش نامه به منظور تحليل عاملي اكتشافي، 50 نفر در مطالعة آزمون- بازآزمون با فاصلة سه هفته تا يك ماه به منظور پايايي پرسشنامه و 181 سالمند و 224 جوان براي بررس روايي تميز پرسش نامه شركت كردند. براي تحليل دادهها، از آزمونهاي تحليل عاملي، كومولوگروف اسميرنف، آزمون پيرسون و آزمون تي استفاده شد. يافته ها: تحليل عاملي اكتشافي، هفت عامل حافظه، كنترل مهاري و توجه انتخابي، تصميمگيري، برنامه ريزي، توجه پايدار، شناخت اجتماعي و انعطافپذيري شناختي را از آزمون استخراج كرد. آلفاي كرونباخ 0 معنادار بود. / 0 و همبستگي پيرسون دو نوبت آزمون در سطح 01 / پرسشنامه 834 0 با معدل هم بستگي / تمامي مقياسهاي آزمون (به جز شناخت اجتماعي) در سطح 01 داشتند. آزمون تي بين تمامي شاخص هاي آزمون (به جز برنامه ريزي و شناخت اجتماعي) تفاوت معناداري نشان داد. نتيجه گيري: روايي و پايايي پرسشنامة طراحيشده به منظور ارزيابي كاركردهاي شناختي مطلوب بود . توانايي شناختي افراد با بررسي دقيق فعاليتهاي روزانة نيازمند توانايي شناختي قابل ارزيابي است.

بررسی نقش تئوری ذهن و كاركردهای اجرایی در پیشبینی همدلی

مقدمه: همدلي ظرفيت بنيادين انسانها در برقراري ارتباط است كه داراي عنصر هيجاني و شناختي است. در پژوهش حاضر ما نقش دو سازه شناختي، تئوري ذهن و كاركردهاي اجرايي در پيشبيني همدلي بررسي كرديم. روش: به اين منظور، 150 كودك از پايه اول و دوم دبستان به شيوه خوشهاي چند مرحلهاي از مدارس شهر اراك انتخاب شدند. در اين مطالعه، براي سنجش همدلي از پرسشنامه ايزنبرگ، فبس، ارسكارلو، براي سنجش تئوري ذهن از پرسشنامه تئوري ذهن استپمن و براي سنجش كاركردهاي اجرايي از خرده مقياس برج آزمون نپسي استفاده شد. براي تحليل داده ها از روش آمار ي تحليل رگرسيون و همبستگي پيرسون استفاده گرديد. يافتهها: يافته ها به اين قرار بود: الف) همبستگي تئوري ذهن و كاركرد اجرايي با همدلي هردو معنادار بود. ب) تئوري ذهن و كاركرد اجرايي هردو قادر به پيشبيني همدلي بودند. ج) كاركردهاي اجرايي نسبت به تئوري ذهن در پيشبيني همدلي از قدرت پيشبيني بهتري برخوردار بود. د) سن به عنوان متغير كمكي، بهترين پيشبينيكننده همدلي بود. نتيجه گيري : سازه هاي شناختي چون كاركرد اجرايي و تئوري ذهن بر ميزان همدلي فرد اثرگذارند. از آنجا كه آموزش شناختي يكي از روشهاي متداول آموزش است، ميتوان براي افزايش همدلي افراد بر آموزش متغيرهايي چون كاركردهاي اجرايي و تئوري ذهن تاكيد كرد

تأثیر آموزش برنامة « من میتوانم مشكل را حل كنم » بر بهبود مهارت حل مسئله و مهارت های اجتماعی دانش آموزان پیش دبستانی و پایة اول

مقدمه: در پژوهش حاضر، اثر آموزش حل مسئلة بينفردي بر بهبود مهارت هاي اجتماعي و توانايي حل مسئله در كودكان پيشدبستاني و دانشآموزان پاية اول بررسي شده است . روش: مطالعه با روش شبهآزمايشي با طرح پيشآزمون- پسآزمون، بدون گروه كنترل اجرا شد. نمونه، كه به صورت نمونة دردسترس در پژوهش شركت كردند ، شامل 32 دانشآموز پيشدبستاني (نُه دختر و 23 پسر) و 20 دانشآموز پاية اول (نُه دختر و 11 پسر) بود كه در سه مدرسة غيرانتفاعي در شهر تهران مشغول تحصيل بودند. برنامة حل مسئلة شناختي "من ميتوانم مشكل را حل كنم. "در هر كلاس به صورت گروهي ، طي چهار ماه، به وسيلة معلمان آموزش داده و با استفاده از مصاحبة باليني راهحلهاي مختلف و فرم هاي والدين و معلم پرسشنامة مهارت هاي اجتماعي گرشام و اليوت ارزيابي شد . يافته ها: نتايج تحليل اندازهگيري مكرر و مقايسة اطلاعات به دست آمده از پيشآزمون و پسآزمون نشان ميدهد كه تغييرات نمرة كل مهارت هاي اجتماعي فرم هاي والدين و معلم به لحاظ آماري معنادار بوده و برنامة مداخله مهارت هاي همكاري (فرم معلم)، مسئوليتپذيري (فرم هاي والدين)، جرأتورزي (فرم معلم و والدين) و خودكنترلي (فرم معلم) دانشآموزان را افزايش داده كه اين افزايش از نظر آماري نيز معنادار است. همچنين برنامة مداخله در افزايش ارائة راهحلها (سيالي) و طبقات مرتبط (انعطاف پذيري)، كه حاكي از توانايي حل مسئلة بينفردي است، مؤثر بوده و تفاوت ميانگينهاي پيشآزمون و پسآزمون به لحاظ آماري معنادار است، اما تغييرات ايجاد شده در ميانگين خردهعامل همكاري و خودكنترلي در فرم والدين و پاسخهاي نامرتبط معنادار نيست. نتيجه گيري: يافته هاي پژوهش حاضر همسو با نتايج تحقيقات ديگر تأييدي است بر كارآيي مداخلات شناختي حل مسئله در روابط اجتماعي. در پايان، دربارة لزوم توجه به آموزش مهارت هاي حل مسئله، به عنوان بخشي از برنامههاي درسي مدارس و تأثير آن بر رفتارهاي كودكان و عملكرد تحصيلي آنها، بحث شده است.

نسبت طرحواره در عصب شناسی شناختی با طرحوارة كانتی

مقدمه: طرحوارة كانتي را غيرمتجسد و مبنايي براي عقل محض توصيف م ي كنند، درحالي كه مفاهيم و طرحواره ها در انگارة متجسد ذهن در علوم شناختي، حاصل فعاليت عصبي مغز هستند. بر اين اساس، كانت در همان سنت متافيزيكي مورد انتقاد علوم شناختي قرارمي گيرد. از سوي ديگر، در برخي مطالعات عصب شناختي تناظري ميان انگارة شناختي كانت با يافته هاي عصب شناختي برقرار مي شود؛ مثلاً، ذاتي بودن بستر عصبيِ بخشي از ادراك مكان با مكان پيشيني كانت مقايسه شده است. اما مسئلة مورد مناقشه، چگونگي پيشيني بودن ادراك مكان بر بستري عصبي است كه در تجربه تحقق مي يابد. در مقالة حاضر سعي بر آن است كه نشان دهيم در انگارة شناختي كانت، ب ه دليل خصلت دوگانة طرحواره، ميان عقل محض و تجربه نسبتي برقرار مي شود كه قابل تعميم به انگارة عصب شناسي شناختي و اختلاف ميان توصي ف هاي خردگرا و تجرب ه گرا از طرحوارة تصويري است. روش: روش بررسي در مقالة حاضر استدلال مبتني بر نتايج بررسي هاي تجربي و آزمايشگاهي است كه از منابع معتبر گزارش م ي شود . يافت ه ها: با ،« ادراك ضمني، خودكار و ضروري » زمان و مكان به صورت « شهود پيشيني » بازتوصيف مي توان تناظر انگارة شناختي كانت و انگارة عصب شناختي را تأييد كرد. با تمايزي كه مفهوم متعلق » ميان طرحواره و طرحوارة تصويري پيشنهاد مي شود، طرحواره در تناظر با قرار مي گيرند. « مقولات محض فاهمه » در تناظر با « طرحوارة تصويري » و « شناسايي عقل » در انگارة عصب شناسي شناختي را در كنار « عقل متجسد » نتيجه گيري: بحث حاضر كانت قرار مي دهد

ارتباط باورهای فراشناختی دانشجویان با مؤلفه های رفتارذخیرهای/احتكار

هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسي ارتباط باورهاي فراشناختي با رفتارذخير ه اي/ احتكار در جمعيت غير باليني انجام شد. روش: روش پژوهش توصيفي - همبستگي و جامعه آماري پژوهش دانشجويان تحصيلات تكميلي دانشگاه هاي شهر اصفهان بودند . تعداد 370 دانشجو از طريق نمونه گيري خوشه اي چندمرحله اي انتخاب شدند، 355 نفر از آنان ( 198 زن و 157 مرد) به پرسشنامه رفتار ذخيره اي شامل ابعاد سه گانه: درهم ريختگي، اندوخته سازي و كسب اشياء، وپرسشنامه فراشناخت- 30 شامل ابعاد پنج گانه: باورهاي مثبت در باره نگراني، كنترل ناپذيري و خطر، اطمينان شناختي، كنترل افكار و خودآگاهي شناختي پاسخ دادند. تحليل داد هها با روش هاي آماري ضريب همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون چندگانه انجام شد. يافته ها: نتايج نشان داد بين رفتار ذخيره اي/ نتايج تحليل .(p<0/ احتكار و باورهاي فراشناختي همبستگي مثيت معنادار وجود دارد ( 01 20 درصد از واريانس عامل درهم ريختگي توسط / رگرسيون چندگانه نشان داد كه 5 25 در صد از واريانس عامل / باورهاي مثبت در باره نگراني و خودآگاهي شناختي، 8 اندوخته سازي توسط باورهاي مثبت در باره نگراني، كنترل ناپذيري و خطر و اطمينان 20 درصد از عامل كسب اشياء توسط باورهاي مثبت در باره نگراني، / شناختي، و 9 كنترل ناپذيري و خطر، كنترل افكار و خود آگاهي شناختي تبيين مي شود. نتيجه گيري: بر اساس يافته هاي اين پژوهش، سه بعد فراشناختي: باورهاي مثبت در باره نگراني، كنترل ناپذيري و خطر، و خودآگاهي شناختي نقش جدي در پيش بيني رفتارذخيره اي/احتكار دارند كه لازم است توسط پژوهشگران و درمانگران بيشتر مورد توجه قرار گيرند.

اثربخشی آموزش مهارتهای روانی- حركتی بر كاركردهای اجرایی كودكان پیش دبستانی دارای اختلالات یادگیری غیركلامی

هدف: هدف پژوهش حاضر، بررس ي اثرآموزش مهارت هاي رواني - حركتي بر كاركردهاي اجرايي(حل مسئله، برنامهريزي و سازماندهي رفتاري - هيجاني) كودكان پيشدبستاني داراي اختلالات يادگيري غيركلامي شهر اصفهان است. روش: در اين پژوهش كه از نوع آزمايشي است، از طرح پيشآزمون- پسآزمون با گروه كنترل استفاده 91 با استفاده از روش نمونهگيري چندمرحلهاي از - شده است. بدين منظور در سال 90 بين كودكان پيشدبستاني پنج تا شش و نيم سالة شهر اصفهان به صورت تصادفي 20 كودك كه داراي ملاكهاي ورود به پژوهش بودند انتخاب و در دو گروه كنترل و آزمايش جاي داده شدند. اطلاعات با استفاده از پرسشنامة عصبروانشناختي كانرز، كه روايي و پايايي آن تأييد شده است، جمع آوري و با روش تحليل كووار يانس و با تجزيه و تحليل شد . يافته ها : تجزيه و تحليل spss بهره گيري از نرمافزار آماري 16 داده ها نشان داد كه در پسآزمون عملكرد دو گروه آزمايش و كنترل در پرسشنامة عصب روانشناختي (در خردهمقياس سازماندهي رفتاري- هيجاني) تفاوت معناداري نتيجهگيري: آموزش مهارتهاي رواني- حركتي باعث بهبود عملكرد .(p≤ دارد( 0.05 آزمودنيها در مقياسهاي عصب روانشناختي( سازماندهي رفتاري- هيجاني) شده و به كاهش اين مشكلات در كودكان پيش دبستاني داراي اختلالات يادگيري غيركلامي مي انجامد.

اثربخشی درمان فراشناختی ولز بر كنترل افكار وسواسی و افزایش سازگاری یك مورد وسواسی-جبری

هدف: هدف اين مطالعه، تعيين اثر درمان فراشناختي ولز بر افكار وسواسي و تأثير غيرمستقيم اين روش بر ميزان سازگاري يك مورد مبتلا به اختلال وسواسي-جبري بود. شواهد نشان ميدهند كه باورهاي فراشناختي در بروز اختلال وسواس دخيلاند؛ از اين رو در اين پژوهش از روش درمان فراشناختي، كه از درمانهاي كوتاهمدت مؤثر براختلال وسواس است، استفاده شد. روش: در اولين جلسه پيش از آغاز درمان، آزمودني پرسشنامههاي وسواس فكري-عملي مادزلي، باورهاي فراشناختي و سازگاري بل و داس 21 را تكميل كرد و در ضمن تحت 13 جلسه درمان فراشناختي ولز نيز قرار گرفت. در آخرين جلسه پس از درمان، پرسشنامهها يك بار ديگر تكميل و دادهها به وسيلة نمودارها و يافتن تفاوت درصدي پيش و پس از درمان تحليل شدند. يافتهها: بررسي دادهها نشان داد كه درمان فراشناختي ولز بر كاهش باورهاي فراشناختي مثبت در مورد افكار وسواسي و در نتيجه كاهش نشانههاي وسواس مؤثر بوده و علاوه بر آن غيرمستقيم باعث افزايش سازگاري، به ويژه سازگاري عاطفي و خانگي، شده است. نتيجهگيري: در مجموع يافتههاي اين مطالعه بر نقش مؤثر درمان فراشناختي ولز در كاهش وسواس ناشي از باورهاي مثبت در مورد افكار وسواسي و در نتيجه افزايش سازگاري فرد تأكيد دارد.

تأثیر روش آواز آهنگین بركیفیت گفتار كودكان درخودمانده ( اوتیستیك) هفت تا ده ساله پسر فارسی زبان

هدف: درخودماندگي اختلالي تحولي است كه مشخصة آن وجود ناهنجاري در رفتار اجتماعي، زبان و شناخت است. با وجود آنكه بيش از 25 درصد كودكان درخودمانده بيكلام هستند، اما براي بهبود وضعيت كلامي آنها هنوز راهكارهاي مداخله اي و باليني كافي ارائه نشده است. اين پژوهش اولين بار براساس خصوصيات نوايي زبان فارسي، تأثير روش آواز آهنگين را با اقتباس از مدل آلبرت، هلم و اسپاركس ( 1973 ) طراحي وتأثير آن را بر كيفيت گفتار اين كودكان بررسي كرده است. از آنجاكه تأثير اين روش بر ساير زبانها اثبات شده، هدف اين پژوهش آن است كه با اجراي اين روش، گامي درجهت تسهيل مشكلات گفتاري كودكان درخودماندة فارسي زبان برداشته شود. روش : اين پژوهش از نوع كاربردي و نيمهتجربي است. پس از پژوهش آزمايشي كه روي يك كودك درخودماندة 10 ساله به صورت موردي و در مدت يك ماه انجام شد و نتايج مؤثري به دست آمد، 13 نمونه (نُه نفر بي كلام) درمركز اوتيسم اصفهان به صورت نمونة دردسترس انتخاب شدند. شاخصهاي كيفيت گفتار آنها شامل ميانگين طول پارهگفتار، تعداد فعل، سرعت گفتا رتوصيفي و درصد پژوا كگويي به صورت مصاحبة مستقيم و آوانگاري نمون ههاي گفتاري محاسبه و رشد مهارتهاي گفتاري و زبان بياني آنها نيز با آزمون سنجش رشد نيوشا ارزيابي شد. همة شاخص ها دوبار به صورت پي شآزمون و پس آزمون بررسي و تحليل آماري شدند و هر آزمودني به عنوان كنترل خودش ارزيابي شد. شايان ذكر است كه روش آواز آهنگين به مدت چهار ماه و در قالب 48 جلسة 20 تا 30 دقيقهاي (سه روز درهفته) اجرا شد. يافته ها: بعد از اجراي روش آوازآهنگين، شاخصهاي كيفيت گفتار پيوسته، ميانگين طول پاره گفتار، تعداد فعل، و درصد پژواك گويي يا اكولاليا به (p=0/ سرعت گفتارتوصيفي به صورت معنا داري افزايش ( 001 پيشرفت مهارتهاي گفتاري و زبان بياني كودكان نيز .(p=0/ صورت معنا داري كاهش يافت( 007 درآزمون رشد نيوشا چشمگير بود. نتيجهگيري: روش آواز آهنگين بر شاخصهاي كيفيت گفتاركودكان درخودمانده تأثيرمثبت دارد، بنابراين توصيه مي شود از اين روش به عنوان يكي از درمانهاي مكمل در گفتاردرماني اين كودكان استفاده شود.

بهبود عملكرد خواندن از طریق مداخلات دیداری

هدف: تعدادي از پژوهشها نشان دادهاند كه مشكلات خواندن با نارسايي هاي ديداري مرتبط است، اما پژوهشهايي كه به تأثير مداخلات ديداري بر عملكرد خواندن (صحت خواندن، نوع و تعداد اغلاط خواندن و درك مطلب) پرداختهاند اندكاند و نتايج آنها نيز متناقض. هدف پژوهش حاضر بررسي تأثيرات احتمالي مداخلة ديداري بر عملكرد خواندن در گروهي از دانش آموزان مبتلا به مشكلات خواندن و واجد نارسايي كاركردهاي بينايي است. روش: در اين پژوهش كه طرح آن از نوع شبهآزمايشي با گروه آزمايش و گواه است، پس از ارزيابي بينايي ، 10 نفر از كودكان مبتلا به مشكل خواندن كه واجد نارسايي كاركردهاي بينايي بودند به عنوان گروه آزمايش و 10 نفر از خوانندگان ماهر كه از نظر بينايي نيز سالم بودند ، به عنوان گروه گواه انتخاب شدند. پس از ارزيابي عملكرد عمومي شناختي، مهارتهاي خواندن و كاركردهاي پاية بينايي هر دو گروه، گروه آزمايش تحت 15 جلسه مداخلة ديداري قرار گرفت. پس از اجراي مداخلات، مجدداً همة آزمونها براي هر دو گروه اجرا شد و براي پيگيري دوباره، يك ماه بعد از پايان مداخله، كاركردهاي پاية بينايي مورد سنجش قرار گرفت. يافتهها: نتايج نشان دادند كه در گروه آزمايش همزمان با بهبود كاركردهاي پاية بينايي، توانايي صحت خواندن و درك مطلب به طور معنا داري ارتقا و تعداد غلطهاي خواندن به طرز چشمگيري كاهش يافته است. نتيجهگيري: به نظر ميرسد كه مداخلة ديداري با بهبود بخشيدن به كاركردهاي بينايي نارسا مرتبط با خواندن توانسته است سبب بهبود عملكرد خواندن شود؛ نتيجه اينكه مداخلة ديداري در بهبود خواندن مؤثر بوده است. از سوي ديگر، يافتههاي اين مطالعه تأثير مداخلات ديداري بر مشكلات خواندن را نشان ميدهد. كليدواژهها: مهارتهاي خواندن، مداخلة ديداري، كاركردهاي پاية ديداري

« بعدی  ۲۸۹  ۲۸۸  ۲۸۷  ۲۸۶  ۲۸۵  ۲۸۴  ۲۸۳  ۲۸۲  ۲۸۱  ۲۸۰  ۲۷۹  ۲۷۸  ۲۷۷  ۲۷۶  ۲۷۵  ۲۷۴  ۲۷۳  ۲۷۲  ۲۷۱  ۲۷۰  قبلی »